💥دانیـــال💥دانیـــال، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

دانیــال یـه دنیـــاست

سپـــاس از خـــدا🙏

خـــدایــــا سپـــاس که مرا تا این لحظه لایق دانسته ای و آفریده ای از آفریدگانت را از وجود من سیــراب می نمــایی هرآن با ذره ذره وجــــودم تـــو را سپــاس می گویم و امیــــد دارم که شایستگی این مقـــام را نیز به من عطـــا فرمـــایی 🙏🙏🙏
25 خرداد 1395

من و غافلگیری و آوای قلب تو

امـــروز نوبت دکتر شوشتریان داشتم و به خاطر شرایطم کمی نگران بودم. وقتی دکتر ویزیتم کرد گفت برو رو تخت دراز بکش و من که در انتظار سونوگرافی بودم با کمال تعجب متوجه شدم که دکتر دستگاه شنود صدای قلب رو روی شکمم گذاشت و کمــی بعـــد.... من در بهت و حیرت و غافلگیری بـــرای اولــــین بــــار صــــدای تـــو نی نیِ نــازم رو شنیدم و شروع کردم به ذکر گفتن و خـــدارو سپـــاس گفتم و از گوشه چشمم اشک بــود که جـاری میشد. واقعا دلنشین بــود. بازهم سپاس خـــدای یکتــا
24 خرداد 1395

پایان هفته دوازدهم

امروز ١٢ هفته تمام شد و نوبت سونوگرافی سلامت داشتم بابای مهربون زودتر رفت و نوبت گرفت بعدشم اومد دنبال من دکتر گفت خداروشکر همه چی خوبه بعدهم آزمایش خون دادم و.ــ خــــدا خـــیلی بزرگه خدای مهربونی ها خودت کمک کن فرزندم سالم به دنیـــا بیاد🙏
12 خرداد 1395

بابای فــداکار

این روزا بابای مهربون خیلی فداکاری ها میکنه مثلا تو ماشین سه دهنه کولر رو می ده سمت من، از کباب های خودش واسه من می ذاره، هسته زردآلو رو یکی به من میده یکی به نی نی یکی هم اضافه می ده خلاصه مثل بقیه باباها از این کارا زیاد میکنه و باعث دلگرمیه من میشه منم میدونم بعدا ممکنه همه این حس ها و کارا مثل بقیه مامانا یادم بره واسه همین دلم میخواد تا میتونم بنویسم و ثبتشون کنم که بازم یادم بیاد و خاطره بشه خدایا سپاس
5 خرداد 1395
1